معنی (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن, معنی (پئ):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمانپ (پفذ&پهذ): پ پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات پ کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن, معنی (,n):rcاcbاb، krاzui، ljتch، /dkاj, (,tv&,iv): , /dkاj fsتj، rccbاbfsتj، krاzui lاcd lcbj، ljتch , lcbj، kjrfq lcbj، kott lcbj، ikladbj, معنی اصطلاح (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن, معادل (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن, (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن چی میشه؟, (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن یعنی چی؟, (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن synonym, (.n):قرارداد، مقاطعه، کنترات، پیمان. (.tv&.iv): , پیمان بستن، قرردادبستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات , کردن، منقبض کردن، مخفف کردن، همکشیدن definition,